وقتی از بنیامینم ناراحت میشم 

ناخودآگاه دست خودم نیس یهو می بینم چند ساعته بهش پیام ندادم 

بعد می خوام پیام بدم فقط براش پست میفرستم اینا غ ارادی هست و دست خودم نیس .اون بنده خدا هم بغلت اختلاف ساعت ده ساعت و نیم یا خوابه یا سرکار هست و متوجه نمیشه من ناراحت شدم ازش.

بعد میشینم با خودم فکر میکنم میگم مقاومت کن چنور ، این دیگه دوست پسر نیس ، نامزدته و دیدی یه دفعه شوهرت شد اینجوری خودتو عذاب بدی زندگیت سخت میشه، حقیقت اینه من خیلی یه حرف بهم بر می خوره و بنیامین هم از من بدتر خیلی رکه قربونش برم.

وقتی فکر می کنم چقدر تا الان بخاطر من اذیت شده و منو دوست داره از خودم خجالت می کشم بخاطر یه حرفی ناراحت شدم.در حالی که اون حرف نه توهین توش بود نه هیچی،  فقط یه واقعیت تلخ بود .

خدایا منو بزرگ کن.

پ ن : خیلی همدیگه رو دوست داریم ولی همیشه استرس این رو داریم که رفتن من چند سال طول بکشه و خانواده ش وادارش کنند از فامیلای خودشون همونجا زبانم لال زن بگیره و بی خیال من بشه.

پ ن ۲: هر چند پدرش حتی به بنی گفته بود وکیل خوب بگیر زود بیارش نمی دونه وکیل اثر آنچنانی نداره، اونا هم خیلی براشون مهم پسرشون زود زن بگیره و سر و سامان بگیره


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اطلاعات مهم نوستالژی فوتبال پمپ کفکش و لجن کش - قیمت پمپ کف کش و لجن کش نمایندگی زیمنس در ایران ☘ زندگی معکوس ☘ هرآنچه برای یادگیری، پیشرفت و موفقیت نیاز دارید - چطور انواع سئو موج باران سلامت ملت youmovies